کد مطلب:121998 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:259

ذکر رکضت معاویة بن ابی سفیان از کوفه به جانب شام و شرح تقسی
چون معویه بر اراضی عراق عرب استیلا یافت و از صنادید قبایل و بزرگان اقوام بیعت گرفت و حسن علیه السلام با اهل بیت روانه مدینه شد یكباره مطمئن خاطر گشت و مروان بن الحكم را منشور حكومت مدینه داد و خالد بن العاص بن هاشم را به حكمرانی مكه گماشت و مغیرة بن شعبه را حكومت كوفه داد و شریح را چنان كه بود به قضاوت كوفه بازداشت و عبدالله بن عامر را در فرمانگذاری بصره نیرومند كرد و امارت خراسان و نیمروز و سیستان نیز به عهده اهتمام او شد و عبدالله بن عامر بن قیس بن الهیثم را از قبل خویش به حكومت خراسان فرستاد.

آنگاه معویه سفر شام را تصمیم عزم داد و از كوفه خیمه بیرون زد و فطع منازل نموده وارد شام گشت و این وقت از برای تشدید سلطنت و نظم مملكت ساعات شبانه روز خود را به پنج بخش كرد:

نخستین بامدادان كه نماز صبح می گذاشت گوش فرامی داشت و اخبار و احادیث ممالك را اصغا می نمود آنگاه لختی از كتاب خدای قرائت می كرد و زمانی به امر و نهی مملكت می پرداخت پس چهار ركعت نماز مستحب می گذاشت و در مجلس خاص می نشست و خاصان حضرت را حاضر می ساخت و با ایشان گوناگون سخن می كرد و هم در این وقت پیشكاران درگاه و وزرای كارآگاه حاضر می شدند و از حل و عقد مملكت آنچه در آن روز باید فیصل داد بعرض می رسانیدند و خط جواز گرفته مراجعت می كردند آن هنگام بجای لقمة الصباح از فضول اغذیه



[ صفحه 302]



شبانه طبیخ بزغاله و مرغ كباب كرده و امثال آن حاضر می ساختند و با كل آن اشیا می پرداخت و فراوان از ثغور ممالك و احادیث بلاد قصه می كرد.

و از پس آن به سرای خویش در می رفت و به كارهای درونی می پرداخت آن گاه غلام خویش را بانگ می زد و فرمان می داد كه كرسی مرا به جانب مسجد حمل میده پس كرسی او را به جانب مسجد می بردند و در مقصوره مسجد جای می دادند و معویه اندر مسجد بر فراز كرسی می نشست و حارسان و عوانان در برابر او صف زده بر پای ایستاده می شدند و او را در این مجلس حاجبی و دربانی نبود مردم مسكین و ضعیف و اعرابی و زنان و طفلان و غریبان و بیكسان حاضر می شدند هر كه را حاجتی بود بی حاجزی به عرض می رسانید آن كس كه می گفت مظلومم فرمان می كرد كه فحص كنید و كس به اتفاق او روان كنید تا ظالم را حاضر كند بدین گونه یك یك را پرسش می كرد و حاجت روا می ساخت.

آنگاه داخل می شد بدارالاماره و بر سریر خویش می نشست و مردم را می گفت یك یك مرا سلام مدهید و به جواب سلام مهمل و مشغول مگذارید پس آن گاه كه همگان حاضر می شدند یك تن سخن می كرد و می گفت كیف أصبح امیرالمؤمنین و معویه در پاسخ می گفت بنعمة من الله آن گاه هر كس به اندازه ی منزلت و مكانت به جای خویش می نشست پس معاویه روی به ایشان می آورد و می گفت شما در شمار اشرافید زیرا كه شما را به دخول این مجلس تشریف كرده اند از بهر آن كه حاجت آنان را كه بدین مجلس راه ندارند به عرض رسانید پس مردی برمی خاست و در اسعاف امر حاجتمندی سخن می كرد و از معویه پاسخ می گرفت بدین گونه مطالب و مآزب مردم را اصغا می نمود تا سخن به پای می رفت.

آن گاه فرمان می كرد تا خورش و خوردنی حاضر می ساختند و مائده می نهادند و كتاب را می فرمود تا بر سر او ایستاده می شدند و جماعتی را كه اسعاف حاجت بصدور مناشیر مربوط بود درمی آوردند مردی را فرمان می كرد كه بر سر مائده بنشین و باكل طعام مشغول باش آن مرد می نشست و با كل طعام می پرداخت و كاتب



[ صفحه 303]



منشور او را قراءت می كرد و مطالب او را معروض می داشت و پاسخ می گرفت چون امر او را به انجام می رسید او را خطاب می كردند كه واپس نشین و دیگری به جای او می نشست و كاتب به كار او می پرداخت بدین گونه چندان كه مائده در مجلس بود و معویه كار اكل و شرب می كرد چهل كس را بیش و كم حاجت روا می ساخت.

آنگاه مردم را رخصت انصراف می داد و خود به سرای خویش در می رفت و هیچ كس را قدرت اظهار حاجت نبود چون بانگ ظهر برمی خاست حاضر مسجد می شد و نماز می گذاشت و بی توانی باز سرای می شد و چهار ركعت نماز مستحب می گذاشت و می نشست و خاصان خویش را طلب می كرد اگر زمستان بود باشیاء گرم و خشك مانند بابونج و فواكه خشك و نان شیر و شكر واخبصه [1] یابسه و امثال آن ایشان را دعوت می كرد و اگر تابستان بود فواكه رطبه و میوه های بارده حاضر می ساخت و دیگر باره وزرا حاضر می شدند و اموری كه در آن روز واجب بود به عرض می رسانیدند و فیصل می دادند.

این وقت هنگام نماز عصر فرامی رسید پس برمی خاست و نماز عصر می گذاشت و به سرای خویش در می رفت و هیچ كس را قدرت سخن نبود تا نزدیك به نماز مغرب پس بیرون می شد بر سریر خویش می نشست و هر كس را به اندازه ی مقدار او اذن جلوس می داد و غذای عشا طلب می كرد و مشغول باكل و شرب بود تا گاه نماز مغرب فرامی رسید و مردمان حاضر بودند و هیچ كس را نیروی اظهار حاجتی و مطلبی نبود پس نماز مغرب می گذاشت و از پس آن ادای چهار ركعت نماز مستحب می نمود و در هر ركعتی پنجاه آیت بجهر یا باخفات قراءت می كرد و دیگر باره به سرای در می رفت و هنگام نماز عشا بیرون می شد و نماز می گذاشت.

و این وقت ویژه گان درگاه و نزدیكان حضرت و وزرای بزرگ را طلب می فرمود و أحكام آن شب را تا به روز ابلاغ می داد آن گاه به تذكره تواریخ می پرداخت و یك ثلث شب را اصغای اخبار عرب و ایام ایشان و قصهای عجم و ملوك ایشان و



[ صفحه 304]



مكائد ایشان را در جنگها و سیاسات ایشان را در نظم رعایا می نمود پس از سرای درونی نسوان او طبقهای حلوا و خوردنیهای لطیف بیرون می فرستادند تا خود می خورد و با اهل مجلس می خورانید آن گاه بوثاق خواب در می رفت و یك ثلث شب می خفت پس برمی خاست و چند تن از غلامان خود را فرمان كرده بود كه از اخبار پیشینیان و ملوك پیشین زمان و تدبیر ایشان در كار ملك و مملكت از بر كرده بودند پس ایشان را طلب می كرد تا آن حكایت را از بر قراءت می كردند تا گاهی كه سفیده ی صبح برمی دمید پس برمی خاست و نماز بامدادان می گذاشت و عادات روز گذشته را اعادت می كرد.

بدین گونه روزگار می گذشت و هیچ كس از ملوك بنی امیه را آن نیرو به دست نشد كه توانند بر راه او رفت و بدین مكر و حیل مردم شام را فریفته خویش می ساخت و مردم شام جماعتی ابله و احمق بودند.

در خبر است كه در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام مردی از أهل كوفه سفر شام كرد و بر شتری سوار بود چون وارد شام شد مردی از أهل شام او را گفت این ناقه ی منست كه بر آن سواری و تو در جنگ صفین از من مأخوذ داشتی این داوری به نزد معویه بردند مرد شامی پنجاه تن گواه به نزد معویه آورد و همگان گواهی دادند كه این ناقه مرد شامی راست معویه فرمان كرد كه با شامی گذارد مرد كوفی فریاد برداشت كه أیها الامیر این شتر ناقه نیست بلكه جمل است معویه گفت اكنون بر زبان من رفت و حكم كردم واجب می كند كه حكم من به نفاذ شود پس مرد شامی شتر را مأخوذ داشت و با خود ببرد آن گاه معویه پوشیده از مردم مرد كوفی را حاضر كرد و دل او را بازجست و بهای شتر را دو چندان بداد و گفت از من علی بن ابیطالب را بگوی كه با صد هزار كس از جماعتی با تو مقاتلت می كنم كه یك تن از ایشان میان جمل و ناقه فرق ندادند.

و آن گاه كه معویه آهنگ صفین داشت فرمان كرد تا ندای صلوة جمعه دردادند و در روز چهارشنبه با مردمان نماز جمعه گذاشت و هیچ كس پرسش نكرد كه این چه



[ صفحه 305]



روز است و این چه نماز است.

و گاهی كه عمار یاسر در صفین شهید شد عمرو بن العاص گفت او را علی شهید كرد چه او را علی با خود به جنگ آورد و مردم شام سخن او را باور داشتند چنان كه در كتاب صفین به شرح رقم كردیم، مردی از اهل روایت یك تن از بزرگان اهل شام را كه به اصابت رای و حصافت عقل شمرده می شد خطاب كرد كه این ابوتراب كیست كه امام جماعت شما در فراز منبر او را لعن می كند گفت می نماید كه دزدی از دزدهای عربست بالجمله فهم و فراست اهل شام از این گونه و از این زیاده بود و هرگز امیرالمؤمنین را نشناختند.


[1] حلوائي است كه از آرد و روغن و عسل آماده مي شود.